فرق بزرگیست میان کسی که تنها مانده و کسی که تنهایی را انتخاب کرده...
از کتاب صد سال تنهایی
اثر گابریل گارسیامارکز؛
فرق بزرگیست میان کسی که تنها مانده و کسی که تنهایی را انتخاب کرده...
از کتاب صد سال تنهایی
اثر گابریل گارسیامارکز؛
کاشکی می شد پیش یکی، سفره ی دل رو وا کنم... :) 💔
آدما شخصیت واقعیشون رو
تو اولین برخورد نشون نمیدن تو آخرین برخورد نشون میدن
امروز باهاش برخورد کردم :')
آخه به این همه غم دلم نداره عادت :)
این اولین پسته و امیدوارم واسه بار اول بد نشه!
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°°•°•°•°•
میدونم که میگن- جوری چسبیدن بهش که قرص زبونشون شده- روز های خوب هم میرسه و بالاخره رنگین کمون رو بعد بارون میبینی، ولی من هر وقت که به خودم اومدم تایم ناراحتی بود... تایمی که اون لحظه فقط آرزو دارم خودم رو گم و گور کنم. اشک بریزم و همه اون غصه و حرص خوردن رو تلافی کنم... وضعیت جوری که تا به خودم میام ای وای! الان اون تایمه و من هیچ ایده ندارم که چطور روح زمین خوردهام رو بلند کنم و وادارش کنم که همهچی خوبه و هیچ مشکلی نیست! واقعا سخته به چیزی که نیستی وانمود کنی...
انگار خوشی های من همون رنگین کمونی هستند که حتی میتونی به زحمت ببینیشون. بعدش حساب و کتاب میکنی، دفعه بعدی کی هست؟...
من باید با این درد کهنه چطور کنار بیام؟
درد منو فقط خدا میدونه... :)
خسته شدم خدا جون!
به شکل افراطی خودت رو درگیرش نکن. میدونی چرا؟ چون از درون میشکنتت و جوری مسمومت میکنه که تا به خودت میای اشکت در اومده و داری گریه میکنی... این ناراحت شدنه طبیعیه... این احساسات از اینکه چرا اینطوری طبیعیه ولی نباید از حدش بگذره و به قولی میگن باید حد وسط همه چیزی رو رعایت کنیم... به همون اندازه که بد میگن و از درون نابود میکنند باز هم هستند کسایی که دستت رو میگیرند و بلندت میکنند... هستند ولی اونقدر کماند ویا شایدم اونقدر درون حس بد غرق شدیم که نمیبینیم... یکسری سنت و رفتار هایی هست که مسخرهاس و خودم به شخصه ازش متنفرم... دوست دارم کلهام رو بکوبم به دیوار بابتش... اگر بخاطرش گریه میکنی شورش رو درنیار، بعدش بلند شو! بخاطر خودت! بخاطر دلیلی که تو دلت دفع کردی... :)
نویسنده :